چند پارتی برادر سختگیر و وحشی من...
p47
ته: توی بار کار کن دکتر هم که بودی نه؟دوباره بخون چند بار امتحان کن شاید دوباره قبولت کردن
نیلی لازارنیاشو برش زد
نیلی: میخوام همین کارو بکنم ولی واسه امشب پولی ازت نمیخوام
با این حرف یه تای آبروی تهیونگ پرید و با سنگینی تو چشمای دختر نگاه کرد
ته: چرا؟(بم)
نیلی: این شامو مهمون تو شدم دیگه...میدونم که خوشمزه ترین غذای جهانو دارم میخورم ولی اگر کنارم نباشی مزه نمیده
ته: میخوای بگی باز میخوام بشی گرلم؟
نیلی: هوم
تهیونگ خنده ای زد و یاد ا.ت افتاد چطوری میتونست با فکر به دختری که برا همیشه تنهاش گذاشته با نیلی زندگی کنه تازه فقط ۴ ساعت از ترک ا.ت گذشته
نیلی: چرا میخندی جواب بده
تهیونگ: امشب مغزم خوب کار نمیکنه فردا بهت میگم
نیلی: اوکی شمارمو داری نه؟
تهیونگ: دارم ولی امشب اینجا بمون
نیلی: واس یه دست دیگه پول میگیرما
تهیونگ: نترس نمیخوام بفاکت بدم
نیلی چشماشو تنگ کرد و دست تهیونگ رو گرفت که خوردنش متوقف شه
تهیونگ نگاه دختر کرد و با چشمک گفت
ته: اگه بخوام کاری هم بکنم پولت رو میدم
...
ا.ت ویو
با پیکی گه بالا رفتم یاد تهیونگ افتادم...یه وقت نره مشروب بخوره باز خونریزی کنه که حوصله ندارم...
صدایی از اون طرفا امد
×هی جینا یه نخ به من بده
>برو گمشو سیگار به تو نیومده
ا.ت سرشو چرخند سمت صدا و دو تا پسر رو دید که با استایل خفن نشسته بودن و سیگار میکشیدن
ا.ت: نکنه یه وقت کیلو کیلو سیگار بکشه(اروم)[منظورش تهیونگه]
جونگکوک کی؟
ا.ت: ها؟!...هیچی هیچی یاد یکی افتادم
جونگکوک: هاا؟تو الان باید مغزت پیش ما باشه خوشحال نیستی که بالاخره برگشتی پیش خانوادت
ا.ت: یا یجوری نگو انگار بی کس بودم من بابا و مامان خودمو داشتم دیگه اون موقع ها تو هم بودی
کوک: دلتنگشم نشدی
ا.ت: معلومه که شدم
جونگکوک: منظور من اون برادر ناتنی خوشتیپتهاااا
ا.ت: پُف خوشتیپ!اره اروا عمش منم غلط بکنم دلم واس اون تنگ شه
جونگکوک: (خنده)ببینم میای فردا بریم یجا؟
ا.ت: کجا؟
کوک: سوپرایزه وقتی امدی میفهمی
ا.ت: سوپرایز واس چی دیگه
کوک رو صورت ا.ت خم شد و یه چشمک و لبخند زد که میتونست دل هر کسی رو ببره
کوک: کنجکاویت کار دستمون میده
ا.ت: یا من خواهرتم گمشو انور(کوک رو هل داد)
با هل ا.ت جونگکوک تکونی نخورد و با یه چشمک دیگه خودش دور شد
ا.ت: هوففففف تهیونگ رفتتت حالا یکی دیگه امد! خدااااااااااا منو بکشششش چه برادرایی میزاری تو کاسم اخه
سرشو رو میز گذاشت و خدایا شکرت رو گفت گه گوشیش زنگ خورد
ا.ت: الو
هانا: الو چطوری دختر
ا.ت: خوبببب اصلا عالی اصلا نگم برات
هانا: نمیخوای برگردی؟قرار بود با هم حضوری حرف بزنیم راجب اون موضوع
ا.ت: دو سه روز دیگه میام
هانا: اوم باشه کاری باری؟
ا.ت: هست ولی دیدمت میگم برات
هانا: منتظرم فعلا...
70❤️🌚🤝🏿
ته: توی بار کار کن دکتر هم که بودی نه؟دوباره بخون چند بار امتحان کن شاید دوباره قبولت کردن
نیلی لازارنیاشو برش زد
نیلی: میخوام همین کارو بکنم ولی واسه امشب پولی ازت نمیخوام
با این حرف یه تای آبروی تهیونگ پرید و با سنگینی تو چشمای دختر نگاه کرد
ته: چرا؟(بم)
نیلی: این شامو مهمون تو شدم دیگه...میدونم که خوشمزه ترین غذای جهانو دارم میخورم ولی اگر کنارم نباشی مزه نمیده
ته: میخوای بگی باز میخوام بشی گرلم؟
نیلی: هوم
تهیونگ خنده ای زد و یاد ا.ت افتاد چطوری میتونست با فکر به دختری که برا همیشه تنهاش گذاشته با نیلی زندگی کنه تازه فقط ۴ ساعت از ترک ا.ت گذشته
نیلی: چرا میخندی جواب بده
تهیونگ: امشب مغزم خوب کار نمیکنه فردا بهت میگم
نیلی: اوکی شمارمو داری نه؟
تهیونگ: دارم ولی امشب اینجا بمون
نیلی: واس یه دست دیگه پول میگیرما
تهیونگ: نترس نمیخوام بفاکت بدم
نیلی چشماشو تنگ کرد و دست تهیونگ رو گرفت که خوردنش متوقف شه
تهیونگ نگاه دختر کرد و با چشمک گفت
ته: اگه بخوام کاری هم بکنم پولت رو میدم
...
ا.ت ویو
با پیکی گه بالا رفتم یاد تهیونگ افتادم...یه وقت نره مشروب بخوره باز خونریزی کنه که حوصله ندارم...
صدایی از اون طرفا امد
×هی جینا یه نخ به من بده
>برو گمشو سیگار به تو نیومده
ا.ت سرشو چرخند سمت صدا و دو تا پسر رو دید که با استایل خفن نشسته بودن و سیگار میکشیدن
ا.ت: نکنه یه وقت کیلو کیلو سیگار بکشه(اروم)[منظورش تهیونگه]
جونگکوک کی؟
ا.ت: ها؟!...هیچی هیچی یاد یکی افتادم
جونگکوک: هاا؟تو الان باید مغزت پیش ما باشه خوشحال نیستی که بالاخره برگشتی پیش خانوادت
ا.ت: یا یجوری نگو انگار بی کس بودم من بابا و مامان خودمو داشتم دیگه اون موقع ها تو هم بودی
کوک: دلتنگشم نشدی
ا.ت: معلومه که شدم
جونگکوک: منظور من اون برادر ناتنی خوشتیپتهاااا
ا.ت: پُف خوشتیپ!اره اروا عمش منم غلط بکنم دلم واس اون تنگ شه
جونگکوک: (خنده)ببینم میای فردا بریم یجا؟
ا.ت: کجا؟
کوک: سوپرایزه وقتی امدی میفهمی
ا.ت: سوپرایز واس چی دیگه
کوک رو صورت ا.ت خم شد و یه چشمک و لبخند زد که میتونست دل هر کسی رو ببره
کوک: کنجکاویت کار دستمون میده
ا.ت: یا من خواهرتم گمشو انور(کوک رو هل داد)
با هل ا.ت جونگکوک تکونی نخورد و با یه چشمک دیگه خودش دور شد
ا.ت: هوففففف تهیونگ رفتتت حالا یکی دیگه امد! خدااااااااااا منو بکشششش چه برادرایی میزاری تو کاسم اخه
سرشو رو میز گذاشت و خدایا شکرت رو گفت گه گوشیش زنگ خورد
ا.ت: الو
هانا: الو چطوری دختر
ا.ت: خوبببب اصلا عالی اصلا نگم برات
هانا: نمیخوای برگردی؟قرار بود با هم حضوری حرف بزنیم راجب اون موضوع
ا.ت: دو سه روز دیگه میام
هانا: اوم باشه کاری باری؟
ا.ت: هست ولی دیدمت میگم برات
هانا: منتظرم فعلا...
70❤️🌚🤝🏿
- ۲۶.۹k
- ۰۵ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط